آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

آرتین کوچولوی مامانی و بابایی

هفته 29 و سیسمونی پسرمون

سلام گل پسرم امروز 29 مهر هست و من بعد یکماه اومدم برات از این یکماه بگم. همش مشغول خرید بودیم با مامانی و مونیکا جون. اتاقتم بابایی تمیز کرد و سرویس خوابتم اومد و ما کلی ذوق کردیم. همرو بابایی برات چید. منم چیزایی که خریدیمو مرتب کردم. بابایی کلی کار کرد کالسکه و روروئکو... رو وصل کرد اتاقت خیلی خوشگل شده. هنوز پرده و فرش و لوستر مونده برات بخریم. دارم میگردم تا بهترینشو بخریم برات. تا دو هفته دیگه کارام تموم میشه و یه مهمونی کوچولو هم میگیریم. الانم که حسابی تو دل مامانی خوش میگذرونی دیگه ساعت خوابت تنظیم شده. با هم تقریبا میخوابیم با هم بیداریم عزیزم. بعدا عکس از اتاقت میزارم. مامانی هنوز اسم قطعی برات انتخاب نکردیم. هر روز تغییرش دا...
25 فروردين 1392

بستری شدن پسر گلمون بعد تولد و عوض شدن اسمش

سلام ما اومدیم بعد ٣٨ روز. تو این مدت خیلی اتفاقا افتاد که فکرشم نمیکردم. روز ١٠ دی بعد زایمان گل پسرم سخت نفس میکشید بردنش بستری کردن یک روز بعد هم تا روز ٧ برای زردی .ما با رضایت آوردیمش خونه و ٣ روز دستگاه گرفتیم روزای سختی بود همش تو اتاق حبس بودم بیشتر شبا تا صبح گریه میکرد آرتینم . و روزا کم و بیش میخوابید. همش دکتر و آزمایش . تا اینکه روز ٢٠ تولد دکتر نریمان به ما گفت همه اینها طبیعیه و از اون به بعد یواش یواش هم من آروم شدم هم آرتین. تا روز ٢٦ خونه مامانم بودیم و بعد اومدیم خونه. آرتین خیلی بهتر شد. الانم که دیگه خداروشکر همه چی خوبه . فقط هر روز یه ٤ یا ٥ ساعت بد داره که همش گریه میکنه و بی قراره. هفته دیگه هم وقت ختنه گرفتم ...
25 فروردين 1392

3ماهگی آرتین جونی و اولین روز طبیعت گردی در 13 بدر

پسر گل ما 10 دی بدنیا اومد و 10 فروردین 3 ماهه شد. از روز اول تا 3 ماهگی خیلی تند بزرگ شدی هر روز صورت ماهت خوشگلتر داره میشه. موهای گل پسرمون کم کم داره میریزه. هر کی میبینه فکر میکنه ما بردیمش آرایشگاه و مدل آلمانی زدیم. آخه بیشتر کنارای سرش ریخته. کلی کارای با مزه هم میکنه. مثلا: صداهای جیغ مانندی از خودش درمیاره که گاهی خودشم میترسه یا گلوش میگیره و به سرفه میوفته. خیلی بامزه میخنده دیگه کم کم خنده هاش صدا هم داره. دهانشو کامل باز میکنه. غلتم که میزنه جیغ میزنه. همشم داره دنبال دستش میگرده یا به مشتای کوچولوش نگاه میکنه که کدومو بخوره. تو خوابم در حال خوردن مشتشه. (چند روز پیش ساعت 4 صبح بابایی گفت بیدار شده بود دید صدای مل...
14 فروردين 1392

غلت زدن آرتین جونی

آرتین خوشگلم سلام!   عزیز دلم امروز ٨٦ روز از قدم گذاشتنت تو این کره خاکی میگذره. خیلی روزای سختی بود. خدارو شکر یکماهت که گذشت بهتر شدی و همانطور که دکتر نریمان گفت تا ٧٠ روز نی نی ها گریه شدید دارن تو هم بعد ٧٢ روز بهتر شدی. من و بابایی دیگه داریم ازین لحظات شیرین لذت میبریم. خانواده من و بابایی هم همینطور. هر روز شیرینتر از قبل میشی. امروز دوشنبس و ساعت ٧ صبح بعد شیر خوردن خوابیدی و من صبحانه خوردم تا ٩و٥٠ داشتم باتل حرف میزدم دیدم یکدفعه صدای گریت میاد . با بابایی تو اتاق خواب بودی اومدم دیدم وای پسرم غلت زده و صورتش رو بالشه. از خوشحالی زودی بغلت کردمو بوسیدمت و بابایی هم بیدار شده بود قربون صدقت میرفتیم . خیلی دوستت داریم ما...
6 فروردين 1392
1